هدیه ای از جنس خدا

ماه رمضون از راه رسیده دعام کنین..

سلام فرشته های آسمونی من....{یکشنبه شب ساعت1:25} یک ماه و٢٢روز شده که نبودم..ازیادم نرفته بودین سعی میکردم اینجوری به خودم دلداری بدم.. مشغول کارکردن بودم آخه مامانی تون ١ماه که داره میره سرکار..تمام ساعتها ودقیقه ها تو فکرم بودین اما.....آآآآآآآآآآه آخه مگه میشه ازیادم برین..انگاری همین دیروز بود که از دلم پرکسیدین ورفتین..ماه رمضان از راه رسیده فرشته های من..آخ چه لذتی داره روزه داری..ماه قشنگی.ماه رسیدن به خدا.ماه دعاکردن....میدونم پیش خدا خیلی بهتون خوش میگذره اما دیگه نمیدونم چطوری حرف دلمو بگم..دلم خیلی براتون تنگ شده..وقت افطاری شبکه ی ٣ سریال خداحافظ بچه رو میده..هرجایی که نی نی میبینم دلم تکه تکه میشه...چی میشد پیشم میموند...
9 مرداد 1391

نامه ی بابایی

ساعت 12:30... سلام فرشته ی آسمونی من..الان چشمم به نامه ای که بابایی روز اولی که تودلم جاخوش کرده بودین برام نوشته بودافتاد..بابایی برام نوشته بود: کلیدهارو گذاشتم توی جاکفشی ..هرکی هم اومد تو پانشو بگوآیفون همسایه روبزنه..آخرش هم نوشته بود مواظب خودت باش... میدونین بخاطرشما دوتافرشته ی آسمونی من چی ها کشیدم ولی شما بازم موندین پیش خدا..باشه من خیالم راحته. کی روبهترازخدا میتونم پیداکنم که مواظبتون باشه... خیلی دلم براتون تنگ شده زودبیاین پیشم............                     ا ...
17 خرداد 1391

دردودل

سلام فرشته ی ازراه نرسیده ی من... امروز برای باردوم تو رو از دست دادم و... من موندم وتنهایی هام... دلم واسه ی دیدنت پر میکشه تا آسمونا ولی  تو نیستی .... کجایی تادل بی طاقتمو بغل کنی فرشته ی من... ...
16 خرداد 1391

نگرانی بابابزرگ

سلام فرشته ی کوچولوی من.. الان بابا بزرگ از من خبر اومدنتو گرفت ومن با چشمانی پرگفتم پرکشیدورفت...
16 خرداد 1391