هدیه ای از جنس خدا

بغض میکنم....

1391/7/17 0:13
نویسنده : نیر
874 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی عزیزم..دیشب دلم گرفته بود اینو برات نوشتم:خوب گوش کن:

گاه میخواهم هوایت را ازسرم بیرون کنم وگاه به سرم میزنی..مثل هوای باران برای آسمان...حرم نفسهایت خیالم را می تکاند ومن به یکباره پر می شوم از خاکستر......

زمزمه ات که میکنم هوای پاییزی اتاقم  ترک برمیدارد..شکوفه ای از یخ می زنم..بغض میکنم...وآسمان مقابل چشمانم کم می آورد..نیستی تا بادستان ناز آلوده ات اشکهایم را پرواز دهی....

تا دیگرهیچ گریه ای سراغم را نگیرد..

نیستی تا نگاههایت رهایم کنند از بند این خفگان..پوسیده ام زیر نقاب تنهایی وباز چشمانم خیس باران دلتنگی ات..هوایت را میکنند....

بغض میکنم و آسمان کم می آورد..باز هوایت به سرم می زند مثل هوای باران برای آسمان...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)