مسافرهای بهشتی م رفتن....
دیگه به کدوم فرشته سلام بدم...امروز صبح که پاشدم دستمو بردم رو شکمم تا باهاتون حرف بزنم اما دلم یهو ریخت ،میخواستم با کی حرف بزنم...دیگه فرشته ای تو دلم نداشتم که نازشو بکشم....
باورم نمیشه .....مسافرهای بهشتی م پرکشیدن و رفتن.....
چراپیشم نموندین؟؟؟؟من که بزرگترین آرزوم این بود پرستاریتونو بکنم...ازدیروزعصرتاحالا داغونم..اشک چشام نمیذاره بنویسم....آخه کجا رفتین؟؟؟چرا رفتین؟؟؟؟جواب سوالامو از کی بگیرم؟؟؟؟؟
یعنی دیگه نباید استراحت کنم،دیگه نباید مواظب شکمم باشم،دیگه میتونم سرفه کنم،عطسه کنم...اونقدر مواظبتون بودم که حتی بلند هم حرف نمیزدم،حتی نمی خندیدم...من که خوب پرستاریتونو کردم...
کجا رفتین؟؟؟؟چرا خدای مهربون بازم ٢تا بال قشنگ براتون فرستاد تا برین پیشش...
من خیلی خسته و داغونم....ولی بازم با اشکهام تسبیحو گرفتم تو دستم و گفتم شکرالله...
فقط میخوام بدونین خیلی دوستتون داشتم...به سلامت مسافرهای بهشتی من..پیش خدا آروم بگیرین...من یه مادر عاشقم،بازم از از نو شروع میکنم تا بهتون برسم..
خداحاقظ فرشته های آسمونی من...مواظب همدیگه باشین...