تولد بابایی...
سلام فرشته های ناز من....
هر روز و هر شب که میگذره دلم بیشتر براتون تنگ میشه..الان توی یکی از اتاقهای سرد بیمارستان عرفان شماها رو برام نگه داشتن...تا 2ماه بعد بپرین تو دل مامانی...
الان که دارم براتون می نویسم یه خبر دارم،تولد بابایی امشب،و من خیلی خیلی خوشحالم
ولی یه آرزوی بزرگ داره عذابم میده..اونم اینکه اکاش الان تو دلم بودین و این شب قشنگ با داشتن شماها رویایی تر می شد..
راستش من الان مدتی که به علت مریضی و بدحالی خونه ی بابام اینا هستم.....و نمیتونم یه تولد حسابی برای بابایی مهربون بگیرم...از همینجا یه کیک خوشگل میذارم اینجا تا با هم بگیم تولدت مبارک مهربونترین همسر و بابایی دنیا..
از همین جا منم بهت تبریک میگم همسر مهربون و فداکارم که زندگیتو صرف من فرشته های من میکنی....اآخه فرشته های من یه کم ناز نازی هستن و نمیخوان زودی بیان پیشمون..
این گلها هم تبریک برای تولد خوش قلب ترین همسر دنیا
راستی امروز یه روز برفی قشنگه..اینم عکس تبریز با پوششی از برف زیبای خداوندی...