باورم نمیشود،یعنی من فردا مادرم؟؟؟
رسید آن لحظه ی ناب خدایی.....کم مانده به وسعت چند ساعت زمینی.....ساعتها و دقیقه ها و ثانیه هارا میشمارم......بی تابم..بی تاب فرشته های آسمانی ام......
میدانم چند روزیست در هوای آمدن به دلم پر میکشید...من خسته را بگویید....دلم قطعه های پازل مادری را کنار هم میچیند در تگنای ثانیه ها....نگران نباشید،به هم که بچسبانم در آغوشم آرام گرفته اید......
چیزی نمانده به مادر شدن...چیزی نمانده به آن لحظه ی آفتابی.....که دنیای تاریکم را به یکباره فراری دهید.....
مادرانه مینویسم.....چند شبی ست عطر مادرانه ام را با قاصدکی به دنیای آرام رویایتان میفرستم...آرام بیارامید که فردا روز یست مملو از آشنایی...مملو از عشق...و مملو از مادری.......
باورم نمیشود یعنی من فردا مادرم؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی