مامانی تنبل اومد
سلام پسرم...قندعسلم...عروسکم...
مامانی تنبل شده پسرم...ولی باورکن دست خودم نیست عزیزم...آخه تو استراحتم..نمیتونم لب تاپ رو بردارم..الانم دارم خوابیده برات مینویسم عروسک من..
یکشنبه هفته قبل وقت دکترمون بود..خداروشکر همه چی عالی بود..بهم اجازه دادن آرزوی
چندین و چند ساله ام به حقیقت بپیونده..بالاخره تونستم صدای قلب نازنینت رو ضبط
کنم...وای که من و بابایی چقدر عاشق این صدای شیرینیم..روزی1000 دفعه گوش میدیم..
خداروشکر وارد هفته ی 23 شدیم..شکمم جلو اومده، شاهد بزرگ شدنت
هستم ماه شبهای تارم و به بودنت می بالم.....4کیلو هم وزنم اضافه شده پسرم....خیلی
دلم میخواد زمان بره جلو و بیایی پیشم عزیزکم..
یه هفته ست حالم زیادخوب نیست..همش دلم میگیره،به همه چی گریه ام میگیره...طفلی
بابایی کلی نازمو میکشه ولی فایده نداره،یه جورایی از تنها موندن تو خونه خسته شدم..همه
میگن الان لذت ببر که بعد وقت واسه سرخاروندن نداری...ولی من حرفشونو قبول ندارم..اگه
بدونن چقدر منتظرم بیایی و منو از این تنهایی در آری ،اینجوری نمیگن...
این از حوالات مامانی...
..حالا بریم سراغ احوالات گل پسرم....
وای خدای من،آخه از کجا شروع کنم..خیلی خیلی خیلی خوشحالم که شما رو دارم..خدایا شکرت...
اومدی و شدی همدم تنهاییهای مامانی...
مامانی ماشالله،هزار ماشالله خیلی بلایی،خیلی شیطونی...از صبح تا شب کارت فقط لگد زدنه..
از بالا،از پایین،چپ،راست..خلاصه که من قربون لگدهات برم وروجک من...
این روزا یک لگدهای شدیدی از معده ام میزنی که نگو..ولی من عاشق این فوتبالیست کوچولوام..
به همه میگم..ما یه جام جهانی دیگه هم تو شکممون داریم...و همه میخندن شیطونک من
میدونی عاشق چی ام جیگرم....عاشق شناهای آرومت توی دلم موقع خوابیدنت...اینقدر آروم شناور شدی و تکون میخوری موقع خواب که همه ی غصه هامو از دلم پاک میکنی..
به دست بابایی هم کلی کتک میزنی...الهی فدات بشم که صدای منو و بابایی رو تشخیص میدی و جوابمونو میدی گل پسر باهوش من...
پسرم14 آزمایش دیابت داره مامانی...دعا کن مثل همیشه،همه چی عالی باشه...
.....و زود زود بزرگ شو..البته از شکمم معلومه که بزرگشدی...فدای شما بشه مامانی....و زود بیا بغلم که دلم خیلی تنگه....