بدون عنوان
کاش هرگز آرزو نمیکردم حتی جای مادرم باشم....سخته باورش،بارها و بارها {مادر}شدم اما.....حتی واژه ی {مادر}از من فراریست...هراز گاهی سری به هوایم می زند و زود میرود...خیلی زود..مجال هم نمی دهد کمی باورش کنم...
خسته ام ....از این همه دلتنگی..از این روزهای تکراری..
برای آمدنتان هزارها آرزو داشتم...برای دیدنتان شوری از خدا هدیه گرفته بودم...
تا آمدم باورتان کنم پرکشیدید...
دلم هوای گریه دارد،،،در هوایتان خواهم مرد..اگر به سراغم نیایید....
کاش هرگز آرزو نمیکردم کفشهای مادرم اندازه ام شوند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی