هدیه ای از جنس خدا

یه شکنجه ی احساسی دیگه

1392/2/18 0:43
نویسنده : نیر
609 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممم..من باز اومدم ...نمیخوام هردفعه که میام  حرفهای غمناک بزنم و ناراحتتون کنم ولی میخوام اتفاقاتی رو که در نبود شما برام میفته اینجا یادگاری بنویسم...از هدیه ی بزرگ خدای مهربون که همین صبر عجیب و انگار تموم نشدنیم هستش براتون بگم...امروز باز یه شکنجه ی احساسی دیگه داشتم...فرشته های قشنگم به امید اینکه تو دلم  مهمون شده باشین ،عصر رفتم آزمایش............ولی...........

دوباره به آخر خط رسیدم...یه دوره ی ٧ روزه ی زیبا به امید داشتن شما گذروندم ...اما...جواب منفی شد..

همه ذوق زده بودن،همه ی خاله های مهربون نینی وبلاگی و دوستهای مامانی تون..ولی باز همشونو ناراحت کردم...ولی نمیدونم چرا بعداز هر شکست احساسی،فرشته های مهربون خدا برام یه صبربزرگ هدیه میارن....من عاشق این روزهایی هستم که برای داشتنتون به هر دری میزنم و میشکنم...چون میدونم یه روز پاداشمو از خدای عزیزم میگیرم....

کاش تو دلم بودین اما نشد...پس آروم بخوابین مهمونهای خدایی من................به امید دیدار فرشته های نازنینم...........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

sevda
19 اردیبهشت 92 14:14
سلام بانو خوبی گلم؟میدونی خدا خیلی دوستت داره؟اخه اون عاشق صابراست و والاترین پاداش ده .... وبه باور خودت بهترین پاداش به زودی بهت هدیه میده.... راستی من وبلاگ ندارم
مامان آنیساوپریسا
21 اردیبهشت 92 22:04
سلام عزیزم.صبور باش و به خدا توکل کن خدا هیچ کس و نا امید نمیذاره انشاالله خدا براتون دوتا نی نی خوشگل هدیه میده .همیشه تو یادتون هستم و دعا میکنم
مامان منتظر
22 اردیبهشت 92 17:21
انشالله خدا بزودی جواب صبر شمارو میده
لیلا مامان پرنیا
23 اردیبهشت 92 18:30
عزیییییییییییییییزم هیچ کار خدا بی حکمت نیست انشاالله هروقت صلاح باشه فرشته هات رو تو آغوشت میگیری


ممنون لیلا جونم
باران
24 اردیبهشت 92 12:22
سلام.نمیتونم بگم درکت میکنم یا میفهمم چه حسی داری چون من هنوز اول این راه سخت و پر اضطرابم...با هزار امید و آرزو...نمیدونم چه اتفاقایی در انتظارمه و آخرش چی میشه...فقط میدونم باید توکل کنم و خودمو بسپارم به دست خدا...به صبر و استقامتت غبطه میخورم...به همین بغضی که تو گلوم نشسته..به همین اشکایی که تو چشامه از ته دلم برات دعا میکنم که خدای مهربون فرشته های آسمونیتو زمینی کنه تا تو آغوش مادر مهربونشون آروم بگیرن.تو هم واسم دعا کن...منم ماه دیگه واسه اولین بار اون اضطرابایی که کشیدی وقتی فرشته هاتو تو دلت گذاشتن تجربه میکنم...واسم دعا کن مامان صبور

باران جان خوشحالم از آشنایی با شما..من از هیچی نترسیدم..شما هم نترس..فقط و فقط توکلت بخدا باشه...خوب هرکس یه سرنوشتی داره..اینم سرنوشت منه..امیدوارم هرچه زودتر حاجت روا بشی گلم..

مامان سويل و اراز
25 اردیبهشت 92 15:45
سلام نير جون خوبي عزيزم ؟


سلام،بد نیستم..ممنون که به یادم هستین
مامان سويل و اراز
27 اردیبهشت 92 0:10
امشب هرچقدر خدا را صدا کنی خسته نمیشوی

پس صدایش کن ، او منتظر توست

منتظر شنیدن آرزوهایت ، خنده هایت ، گریه هایت

استغفار هایت ، ندبه هایت

ابراز عشق و ایمان و اضهار بندگی توست

التماس دعا

ممنونم.....